من به دنبال توام یکی دیگه دنبال منه
تو به دنبال کسی هستی که نارو میزنه
ما همه مثل همیم ما همه سرگردونیم
اونی که عاشقه رو از خودمون میرونیم
عشقمون کنارمون هست ولی نمیدونیم
اما یه روز میرسه به خودمون برگردیم
روزی که از همهی آدمکا دلسردیم
قدر لحظههای باهم بودنو میفهمیم
وقتی که دیر میشه میفهمیم چقد بد کردیم
چی میشه باهم بمونیم خالق افسانهها شیم
میون رابطههامون دنبال چیزی نباشیم
کاش بذاریم کینهها از توی قلبامون بره
از ما که چیزی نمیمونه به جز یک خاطره
عمر ما کوتاهتر از اونه که با هم بد بشیم
کاش بتونیم راه عاشق بودنو بلد بشیم
چی میشه باهم بمونیم خالق افسانهها شیم
میون رابطههامون دنبال چیزی نباشیم
ترانهسرا: سیامک عباسی

من دیگه خسته شدم بس که چشام خیسه و نم
خوب ببینم و بفهمم و بازم چیزی نگم
من دیگه بریدم از بس که شکستم از خودی
توی آیینه خیره شم بگم به چشمام چی شدی؟
خستهم از حرفای خوب و بی سر و ته، بیثمر
حسرت یه عمر رفته، عقدههای تازهتر
متنفرم از آدمای بیمغز و شلوغ
از کتابایی با اسمای قشنگ، متن دروغ
دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا بشکنی
این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی
بات میجنگم تا نگی ترسیده بود پیاده شد
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد
همه از عشق میگن و باز آبروشو میبرن
عقل کل نشون میدن، از خودشون بیخبرن
مد شده حرفای پوچ و گنده و بی سر و دست
بگو تا کی باید این نمایشو دید و نشست
وقتی حتا نمیخوای بازی کنی بازیت میدن
حتا میخوای خودتم که باشی باز نمیذارن
همه میخوان اونی باشی که خیالشون میخواد
من دیگه داره از این بازی سیرک بدم میاد
هر چقد زانو زدیم، راه اومدیم دیگه بسه
هرچقد خرد شدیم و دم نزدیم دیگه بسه
عاشق و عارف و درویش و من و تو و خدا
رو به روت وایمیسیم و باهم میخونیم همصدا
دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا بشکنی
این بار ایستادیم تا آخرش با کفش آهنی
بات میجنگیم تا نگی ترسیده بود پیاده شد
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد
رضا صادقی

خستهتر از صدای من، گریهی بیصدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو
رفتی و آشنای تو، بیتو غریب ماند و بس
قلب شکستهاش ولی پاک و نجیب ماند و بس
طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستارهها بزن
تکیه به شانهام بده، دل به ترانهام بده
راوی آوارگیام، راه به خانهام بده
یکسره فتح میشوم، با تو اگر خطر کنم
سایهی عشق میشوم، با تو اگر سفر کنم
شبشکن صد آینه با شب من چه میکنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه میکنی
وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع میکنم ولولهای دوباره کن
با تو چه فرق میکند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
دکتر افشین یداللهی

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونههامو میگیرم
میگم وای چقد سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن باهم
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم
می دونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگیا داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری
کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه ردپای عشق بیا بیچتر زیر برف
اگه حال منو داری میفهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوسِت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگیا داری
تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خودآزاری

کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم؟
پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم؟
چرا به من شک میکنی؟ من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو
دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هقهقمو؟
گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین
سفر نکن خورشیدکم ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو
نذار که عشق من و تو اینجا به آخر برسه
بری تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه
گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین
نوازشم کن و ببین عشق میریزه از صدام
صدام کن و ببین که باز غنچه میدن ترانههام
اگر چه من به چشم تو کمم، قدیمیام، گمم
آتشفشان عشقم و دریای پر تلاطمم
گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین

تو فکر یک سقفم، یک سقف بیروزن
یک سقف پابرجا، محکمتر از آهن
سقفی که تنپوشِ هراس ما باشه
تو سردی شبها، لباس ما باشه
سقفی اندازهی قلب من و تو .. واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف آینهها .. واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف، با تو از گل، از شب و ستاره میگم
از تو و از خواستن تو، میگم و دوباره میگم
زندگیمو زیر این سقف، با تو اندازه میگیرم
گم میشم تو معنی تو، معنی تازه میگیرم
سقفمون افسوس و افسوس، تن ابر آسمونه
یه افق یه بینهایت، کمترین فاصلهمونه
تو فکر یک سقفم، یک سقف رویایی
سقفی برای ما، حتا مقوایی
تو فکر یک سقفم، یک سقف بیروزن
سقفی برای عشق، برای تو با من
سقفی اندازهی قلب من و تو .. واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف آینهها .. واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف اگه باشه، میپیچه عطر تن تو
لُختی پنجرههاشو میپوشونه پیرهن تو
زیر این سقف خوبه عطرِ خودفراموشی بپاشیم
آخر قصه بخوابیم، اول ترانه پاشیم

ناراحتت کردم دم رفتن
خواستم که ناامید بشی از من
این عادلانه نیست میدونم
ازم نپرس چطور میتونم
یکم واسهت لازمه بیرحمی
دلیلشو حالا نمیفهمی
به بغض وادارم نکن انقد
این گریهها باشه برای بعد
تو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم میشه چون که مجبوره
برو نباید مال من باشی .. خواهش نکردم، این یه دستوره
نفرین به این وجدان بیهودم
ای کاش من خودخواهتر بودم
غرور من این بار حق داره
دنیا به من خیلی بدهکاره
سکوت یعنی مرده فریادم
باید تو رو از دست میدادم
از من به تو پنجرهای وا نیست
وقتی که خوشبختیت اینجا نیست
تو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم میشه چون که مجبوره
برو نباید مال من باشی .. خواهش نکردم، این یه دستوره

تو این فکر بودم که با هر بهونه
یه بار آسمونو بیارم تو خونه
حواسم نبود که به تو فکر کردن
خود آسمونه خود آسمونه
تو دنیای سردم به تو فکر کردم
که عطرت بیاد و بپیچه تو باغچه
بیای و بخندی تا باز خندههاتو
مث شمعدونی بذارم رو طاقچه
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حالی داره
تو و خاک گلدون با هم قوم و خویشین
من و باد و بارون رفیق صمیمی
از این برکه باید یه دریا بسازی
یه دریا به عمق یه عشق قدیمی
دوسِت داشتم با تمام وجودم
عزیزم هنوزم تو رو دوست دارم
الهی همیشه کنار تو باشم
الهی همیشه بمونی کنارم
به تو فکر کردم به تو آره آره
به تو فکر کردم که بارون بباره
به تو فکر کردم دوباره دوباره
به تو فکر کردن عجب حالی داره
ترانه سرا: حسین صفا

شب از مهتاب سر میره، تمام ماه تو آبه
شبیه عکس یک رویاست، تو خوابیدی جهان خوابه
زمین دور تو میگرده، زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوت تو، عجب عمقی به شب داده
تو خواب انگار طرحی از گل و مهتاب و لبخندی
شب از جایی شروع میشه که تو چشماتو میبندی
تو رو آغوش میگیرم تنم سرریز رویا شه
جهان قد یه لالایی توی آغوش من جا شه
تو رو آغوش میگیرم، هوا تاریکتر میشه
خدا از دستهای تو به من نزدیکتر میشه
زمین دور تو میگرده، زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوت تو عجب عمقی به شب داده
تمام خونه پر میشه از این تصویر رویایی
تماشا کن، تماشا کن چه بیرحمانه زیبایی

ای بازیگر گریه نکن ما همهمون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم
یکی معلم میشه و یکی میشه خونه به دوش
یکی ترانهساز میشه، یکی میشه غزل فروش
کهنه نقاب زندگی، تا شب رو صورتهای ماست
گریههای پشت نقاب مثل همیشه بیصداست
هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیلهی خواب
نقش یک دریچه رو، رو میلهی قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش
کاشکی میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس
تنها برای یک نگاه حتا برای یک نفس
تا کی به جای خود ما نقاب ما حرف بزنه
تا کی سکوت و رج زدن نقش نمایش منه
هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیلهی خواب
نقش یک دریچه رو، رو میلهی قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش
میخوام همین ترانه رو، رو صحنه فریاد بزنم
نقابمو پاره کنم جای خودم داد بزنم

.: Weblog Themes By Pichak :.