شب آشیان شبزده، چکاوک شکستهپر
رسیدهام به ناکجا، مرا به خانهام ببر
کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خودشکن تو ماندهای و بغض من
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانهام ببر که شهر، شهر یار نیست
مرا به خانهام ببر ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزند که شب ترانهساز نیست
مرا به خانهام ببر که عشق در میانه نیست
مرا به خانهام ببر اگر چه خانه، خانه نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانهام ببر که شهر شهر یار نیست

دلشوره میگیرم هر وقت بارونه
با گریه میخوابم هر جا زمستونه
تا حال موهاشو از باد میپرسم
حس میکنم بادم دیوونهی اونه
موهاش دریا بود، دنیامو زیبا کرد
فهمید دیوونم، موهاشو کوتاه کرد
از بس شکستم داد، شکل شکستن بود
آغوش اون تنها سرمایهی من بود
اومد ولی ای کاش ساکش رو وا میکرد
از وقتی که اومد درگیر رفتن بود
موهاش دریا بود، دنیامو زیبا کرد
فهمید دیوونم، موهاشو کوتاه کرد
خواننده و ترانهسرا: رستاک حلاج

من همونم که همیشه غم و غصهم بیشماره
اونی که تنهاترینه، حتا سایه هم نداره
این منم که خوبیامو کسی هرگز نشناخته
اون که در راه رفاقت همهی هستیشو باخته
هر رفیق راهی با من دو سه روزی همسفر بود
ادعای هر رفاقت واسه من چه زودگذر بود
هر کی با زمزمهی عشق دو سه روزی عاشقم شد
عشق اون باعث زجر همهی دقایقم شد
اون که عاشق بود و عمری از جدا شدن میترسید
همهی هراس و ترسش به دروغش نمیارزید
چه اثر از این صداقت، چه ثمر از این نجابت
وقتی قد سر سوزن به وفا نکردیم عادت
ترانهسرا: بیژن سمندر

از عذاب جاده خسته نرسیده و رسیده
آهی از سر رسیدن نکشیده و کشیده
غم سرگردونیامو با تو صادقانه گفتم
اسمی که اسم شبم بود با تو عاشقانه گفتم
من سرگردون ساده تو رو صادق میدونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق میدونستم
تو تموم طول جاده که افق برابرم بود
شوق تو راه توشه من اسم تو همسفرم بود
من دلشیشهای هرجا هر شکستن که شکستم
زیر کوهبار غصه هر نشستن که نشستم
عشق تو از خاطرم برد که نحیفم و پیاده
تو رو فریاد زدم و باز خون شدم تو رگ جاده
من سرگردون ساده تو رو صادق میدونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق میدونستم
نیزه نمباد شرجی وسط دشت تابستون
تازیانههای رگبار توی چله زمستون
نتونستن، نتونستن کینهی منو بگیرن
از من خستهی خسته شوق رفتنو بگیرن
حالا که رسیدم اینجا پر قصه برا گفتن
پرنیاز تو برای آه کشیدن و شنفتن
تو رو با خودم غریبه از غمم جدا میبینم
خودمو پر از ترانه، تو رو بیصدا میبینم
اون همیشه بامحبت برای من دیگه نیستی
نگو صادقی به عشقت آخه چشمات میگه نیستی
من سرگردون ساده تو رو صادق میدونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق میدونستم
ایرج جنتی عطائی

منو جونپناه خودت کن برو
بذار پای این آرزو واستم
به هر کی بهم گفت ازت رد شده
قسم میخورم من خودم خواستم
منو جون پناه خودت کن برو
من از زخمهایی که خوردم پرم
تو باید از این پله بالا بری
تو بالا نری من زمین میخورم
درست لحظهای که تو باید بری
اسیر یه احساس مبهم شدیم
ببین بعد یک عمر پرپر زدن
چه جای بدی عاشق هم شدیم
برای تو مردن شده آرزوم
یه حقی که من دارم از زندگیم
نگاه کن تو این برزخ لعنتی
چه مرگی طلبکارم از زندگیم
به هر جا رسیدم به عشق تو بود
کنار تو هر چی بگی داشتم
ببین پای تاوان عشقم به تو
عجب حسرتی تو دلم کاشتم
اگه فکر احساسمونی برو
اگه عاشق هر دومونی برو
تو این نقطه از زندگی مرگ هم
نمیتونه از من بگیره تو رو

منو جونپناه خودت کن برو
بذار پای این آرزو واستم
به هر کی بهم گفت ازت رد شده
قسم میخورم من خودم خواستم
منو جون پناه خودت کن برو
من از زخمهایی که خوردم پرم
تو باید از این پله بالا بری
تو بالا نری من زمین میخورم
درست لحظهای که تو باید بری
اسیر یه احساس مبهم شدیم
ببین بعد یک عمر پرپر زدن
چه جای بدی عاشق هم شدیم
برای تو مردن شده آرزوم
یه حقی که من دارم از زندگیم
نگاه کن تو این برزخ لعنتی
چه مرگی طلبکارم از زندگیم
به هر جا رسیدم به عشق تو بود
کنار تو هر چی بگی داشتم
ببین پای تاوان عشقم به تو
عجب حسرتی تو دلم کاشتم
اگه فکر احساسمونی برو
اگه عاشق هر دومونی برو
تو این نقطه از زندگی مرگ هم
نمیتونه از من بگیره تو رو

از آسمانم ماتم ببارد
هراس بی تو ماندنم ادامه دارد
نمینویسم ترانه بی تو
چگونه پر کشد خیال واژه بی تو
به لب رسیده جان کجایی
که برده طاقتم جدایی
باران تویی به خاک من بزن
بازآ ببین که بی مه تو من
هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن
بازآ ببین که در ره تو من
نفس بریده در گذارم
مگر ندانی چو از تو دورم
بیراههای خموش و تار، بیعبورم
نمیتوانم دگر برویم
که من اسیر این خزان تو به تویم
به لب رسیده جان کجایی
رهی نمانده تا رهایی
باران تویی به خاک من بزن
بازآ ببین که بی مه تو من
هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن
بازآ ببین که در ره تو من
نفس بریده در گذارم
احسان حائری (چارتار)

تو هر شهر دنیا که بارون بیاد
خیابونی گم میشه تو بغض و درد
تو بارون مگه میشه عاشق نشد؟
تو بارون مگه میشه گریه نکرد؟
مگه میشه بارون بباره ولی
دل هیشکی واسه کسی تنگ نشه
چه زخم عمیقی توی کوچههاست
که بارون یه شهرو به خون میکشه
تو هر جای دنیا یه عاشق داره
با گریه تو بارون قدم میزنه
خیابونا این قصه رو میدونن
رسیدن سرآغاز دل کندنه
هنوز تنهایی سهم هر عاشقه
چه قانون تلخی داره زندگی
با یه باغی که عاشق غنچههاست
چه جوری میخوای از زمستون بگی
یه وقتا یه دردایی تو دنیا هست
که آدم رو از ریشه میسوزونه
هر عشقی تموم میشه و میگذره
ولی خاطرش تا ابد میمونه
گاهی وقتا یه جوری بارون میاد
که روح از تن دنیا بیرون میره
یکی چتر شادیشو وا میکنه
یکی پشت یه پنجره میمیره
تو هر جای دنیا یه عاشق داره
با گریه تو بارون قدم میزنه
خیابونا این قصه رو میدونن
رسیدن سرآغاز دل کندنه
هنوز تنهایی سهم هر عاشقه
چه قانون تلخی داره زندگی
با یه باغی که عاشق غنچههاست
چه جوری میخوای از زمستون بگی
ترانهسرا: بابک صحرایی

توی هر ضرر باید استفادهای باشه
باخت باید احساس فوقالعادهای باشه
آه فاتح قلبم فکرشم نمیکردی
رام کردن این شیر کار سادهای باشه
آه چشمهی طوسی، آه چشم ویروسی
بعد از این به هر دردی مبتلا بشم خوبه
مبتلا بشم مردم، مبتلا نشم مردم
از تو درد لذتبخش هرچی میکشم خوبه
من یه بچهی شیطون توی کوچهها بودم
عشق تو بزرگم کرد، عشق تو هلاکم کرد
جیک جیک مستونم بود و عشق بازیگوش
مثل جوجهی مرده توی باغچه خاکم کرد
آه چشمهی طوسی، آه چشم ویروسی
بعد از این به هر دردی مبتلا بشم خوبه
مبتلا بشم مردم، مبتلا نشم مردم
از تو درد لذتبخش هرچی میکشم خوبه
آفرین به این زور و آفرین به این بازو
آفرین به این چشم و آفرین به این ابرو
آفرین به هر شب که بیگدار میباره
با جنون در افتادن خیلی آفرین داره
با تو هیچ کس جز من بیسپر نمیجنگه
با تو هیچ کس از این بیشتر نمیجنگه
با جنون در افتادم باز کار دستم داد
آه فاتح قلبم عشق تو شکستم داد
ترانهسرا: حسین صفا

بارون داره هدر میشه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمیدونی تو این هوا چشات چه خوشرنگ میشه باز
بارون هواتو داره، رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون، با تو چه حالی داره .. دلم هواتو داره
نیستی خودت کنارم و صدات همش تو گوشمه
بارونی قشنگی که هدیه دادی رو دوشمه
بارون حواسش به توئه اونم دلش پر میزنه
بجای من با قطرههاش رو شیشهتون در میزنه
بارون هواتو داره، رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون، با تو چه حالی داره .. دلم هواتو داره

.: Weblog Themes By Pichak :.