وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست، نگفتم عزیزم این کار را نکن! نگفتم برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده!
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه؟ رویم را برگرداندم. حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم..
نگفتم عزیزم متأسفم؛ چون من هم مقصر بودم..
نگفتم اختلافها را کنار بگذاریم؛ چون تمام آنچه میخواهیم عشق و وفاداری و مهلت است..
گفتم اگر راهت را انتخاب کردهای، من آن را سد نخواهم کرد.
حالا او رفته..
حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم!
او را در آغوش نگرفتم و اشکهایش را پاک نکردم.
نگفتم اگر تو نباشی زندگیام بیمعنی خواهد بود..
فکر میکردم از تمامی آن بازیها خلاص خواهم شد.
اما حالا تنها کاری که میکنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم!
نگفتم بارانیات را درآر.. قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم..
نگفتم جاده بیرون خانه، طولانی و خلوت و بیانتهاست..
گفتم موفق باشی، خدانگهدار.
او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم..
شل سیلور استاین
.: Weblog Themes By Pichak :.